عشق ...
چه به ناگهان بیاید، چه به آهستگی
فرقی نمی کند
تو را به تمامی در بر خواهد گرفت
مثل خیس شدن:
چه در باران باشد، چه در مه.
گاهی ندانسته از یک نفر بتی درست میکنی...
آنقدر بزرگ که از دست ابراهیم نیز کاری بر نمی آید.
چقـــدر خستــه ام از ایــن ✗ دقیقــه هــای پــاپتــی ✗
از امتــداد خستــه ی✗ کــلاف بــی عــدالتــی ✗
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘــﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ ؛؛ ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﻣﻲ ؛؛ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺳﻴــﻞ ﺑــﺎﺭﺍﻥ ﮔــــﺮ ﺑﺒــــﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴـــــﻢ ﺻﻮﺭﺗﻲ !!
ﻏــﻢ ﻣﺨـــﻮﺭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻣﺨﺘﺼــــﺮ ﮔــﻮﻳﻢ ﺍﮔـــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻥ ﺷـﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪ ﺍﻱ !!
ﺟــﺎﻱ ﻫــﺮ ﻭﻳــﺮﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﺎﺧــﻲ ﻧﻤﺎﻳـﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﺍﻱ ﺧــﺪﺍ ،،،،، ﻫــﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨـــﻢ ﺑﺸــﮑﻨﺪ ﻗﻠـــﺐ ﮐﺴﻲ
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﺑﺎطﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺸـﻪ ﻭﻳـــﺮﺍﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ...!
آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا ؟!
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند،
گل ها تعجب می کنند،
و باران دلش آب می افتد !
زنـ❤ـدگی می کنم و برایش دلیل هم دارم
دوست داشتن تـــ❤ــو …
سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست
که این شگفت ترین نوع خویشتن داریست
از :
حسین منزوی
خدای مهربونم ...
اسم قشنگت رو روی فنجان دلم
حک
کردم ....
تا گرمای این فنجان با یاد
تو، حال هوای دلم
را
تازه کند
ᶫᵒᵛᵉ ᵧₒᵤ
دوست داشتن که دلیل نمیخواهد
دوست داشتن خودش دلیل بودن است
پای تمام چیز هایی که برای توست
シ و ヅ
حق نداری به کسی دل بدهی الا من
پیش روی تو دو راه است: فقط من یا من
عاشقم دست خودم نیست به هم میریزم
که تو هم با بقیه خوب شوی، هم با من
تا نیمه چرا ای دوست ؟ لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز
منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی، تو را با غم چه کار است !
ای کاش ....
لحظات با هم بودنمان
هیچوقت
تمام نمیشد
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری
وقتی همه دادند به هم دست تبانی
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟
دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم
ای کاش خودت را سر قبرم برسانی
بوسه هایت بوی آتش،
بوی دوزخ می دهند
نحن اصحاب الجهنم
پس مرا محکم ببوس
” سکوت “
خطرناکتر از حرفهای نیشدار است
کسی که سکوت میکند ،
روزی
” سرنوشت “
حرفهایش را به شما خواهد گفت
☜ خدایا ☞
صبرم با دردم نمیخواند ☈
☑ صبری که دادی تمام شد اما .... ☑
☒ درد همچنان باقیست ☒
ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻨﯽ ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻨﯽ ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻮﯾﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﻓﺰﻭﻥ ﺑﺎﺩ
ﻭﮔﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﯼ ﺳﻬﻤﻢ ﺟﻨﻮﻥ ﺑﺎﺩ
ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﺗﻮ ﻋﻠﺖ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ﺍ ﯼ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻣﻦ
ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﮐﻼﻣﺖ ﺁﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺳﺠﺪﻩ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﺘﻢ
ﮐﻪ ﺳﺮ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ ......
از :
مولانا
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ
ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:
" ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "
ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ
ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ !
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ می ﺷــــﻮﻡ
ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ...
" ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ "
عاقبت ✼ دستانمان ✼ رو می شود با شعرها
مثل ✼چشمانی✼ که بعد از گریه ها پف می کنند
از:
سجاد رشیدی پور
به قدری دوستت دارم که قدرش را نمی دانم به تن چون روح می مانی، بمانی زنده می مانم خیال است آنکه بی یادت زمانی بگذرد بر من بجز نام تو هر نامی، بجز راه تو هر راهی گهی یادت به سر دارم، گهی نامت به لب دارم بلا تشبیه میگویم بدانی حال و روزم را به حکم حاکم چشمت بفرما اذن کارم را فدای تاری از مویت تمام هستی آتش از : وحید مباشری
محال است آنکه از رویت زمانی رو بگردانم...
دل از دستم رها می شد اگر پایش نمی بستم
ز شرمت دل نهان کردم که عیبم را بپوشانم
اگر گفتم غلط گفتم، اگر رفتم پشیمانم
دمی خاموش خاموشم، دمی دیگر خروشانم
که چون چشم تو بیمارم، که چون زلفت پریشانم
بلا را از نگاه تو بگیرم یا بگردانم
به پیشت بهر قربانی تمامش را بسوزانم
زندگی دوختن شادیهاست
و به تن کردن پیراهن گلدار امید
ذهن ما باغچه است
گل در آن باید کاشت
ور نکاری گل من
علف هرز در آن می روید
اعتبار آدم هــا
به ✔ حضورشــان ✔ نیست
به دلهره ایست که در ✗ نبودشــان ✗ احساس می شود
بعضی از نبودن هــا را
هیچ ✻ بودنی ✻ پر نمیکند
❤ ᶫᵒᵛᵉ ᵧₒᵤ ❤
زندگی یعنی بمیری در هوای یک نفر
مرده باشی جان بگیری با صدای یک نفر
عمر اگر بسیار باشد، عمر اگر کم؛ هرچه هست
محض لبخند یکی باشی، فدای یک نفر
عاشقانه- هرچه داری لابه لای شعر هات-
گفته باشی از همان اول برای یک نفر
آخر این قصه خواهی دید خیل عاشقان
جان نمی بازند جز در ماجرای یک نفر
عشق جز این نیست، جز این نیست، جز این نیست عشق
عشق یعنی "این و جز این نیست"های یک نفر...
از:
جواد شیخ الاسلامی
ﯾﮏ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺷﻌﺮ ﺗﺎﺯﻩ " ﯾﮏ ﻭﺟﺐ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ !"
ﺯﯾﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﻢ " ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﺴﯽ " ؟
ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ " ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺨﺮ !"
ﻋﺸﻖ " ﺟﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ " ﺑﺎ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺍﻃﻠﺴﯽ" ؟
ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻡ " ﮔﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﺖ ﮐﻨﻢ" ؟
ﻣﻦ ﻧﻤﺮﺩﻡ " ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭﺻﯽ !"
ﻣﺮﮒ ﻣﻦ " ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ !"
ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﺑﺎ ﻫﺠﻮﻡ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ !"
ﻧﻮﺷﺪﺍﺭﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭ " ﺟﺎﻣﻪ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﭙﻮﺵ !"
ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﯽ " ﺗﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ"
از:
مجید فرخی
رنگ چشمان تو آبی می کند احساس را
بوسه هایت می دهد طعم خوش گیلاس را
شیطنت هایت! دل شوریده شیرین می کند
برق چشمانت هوایی کرده هرعکاس را
با نفسهایت فضای خانه خوشبو می شود
عطر آغوش تو رو کم کرده عطر یاس را
غرق در احساس تو بی هیچ ناجی زنده ام
حس و حالم بی تحمل کرده هر غواص را
چشم از تو برنمی دارم؛ فقط مال ِ منی
بعد مدتها بدست آورده ام الماس را
بخت یارم شد ،خروسم کبک میخواند، ببین
جفت شیش آورده ام، اعداد شانس تاس را
از :
مریم احمدی
یا دسـღـت رفاقت نده و دسـღـت نگهدار ✘
.
.
.
.
.
.
یا تا← ته خط → حرمت این دسـღـت و نگهدار ✔
در خیالات خودم، در زیر بارانی که نیست…
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست…
می نشینی روبرویم، خستگی در میکنی…
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست…
باز ميخندی و ميپرسي:كه حالت بهتر است؟!
باز میخندم ، که خیلی،گرچه ، میدانی که نیست…
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند!!!
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست…
چشم میدوزم به چشمت، مي شود آیا کمی،
دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم: نرو...
پشت پایت اشک می ریزم، روی ایوانی که نیست…
می روی و خانه، لبریز از نبودت می شود…
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیس
از:
بیتا امیری