

عشـ ـ ـ ـق....
یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتـ ـ ـن....
پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال


اندازه دوست داشتن مهم نیست
کیفیتش مهمه
همیشه یک دونه رو دوست داشته باشیم
ولی مــــــــــردونه

- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 420بار
- انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 - 18:32


دلـــ مــن نازُکـــ است یــا چشمان تــو تیــــــز
هَـر گــاه نگــاه بہ تــو میــدوزَم
بنــدِ دلم پــاره مے شَود

- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 327بار
- انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 - 18:31
![]()
کاش میشد زندگی
تکرار داشت . . .
لااقل تکرار را یکبار داشت . . .
ساعتم برعکس
میچرخید و من . . .
برتنم میشد گشاد این
پیرهن . . .
آن دبستان ، کودکی ، سرمشق
آب . . .
پای مادر هم برایم جای
خواب . . .
خود برون میکردم
از دلواپسی . . .
دل نمیدادم به دست
هر کسی . . .
عمر هستی ، خوب و بد
بسیار نیست . . .
حیف هرگز قابل تکرار نیست!
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 453بار
- انتشار : چهار شنبه 20 خرداد 1394 - 17:45

گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری: لطفا یک چای
گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟
چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا
گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا
گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر لطفا

- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 838بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 21:37
دو چشم عطریِ او آهوان تاتار است..
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است
شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقهی موی طلاییاش دار است
به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر
به خنده گفت که در انتقام، مختار است
زنی که در شبِ مسعودی نشابورش
هزارها حسنک مثل من سرِ دار است
زنی که چارستونِ دل مرا لرزاند
چهلستونِ دلش بیستونِ انکار است
زنی که بوی شراب از نفس زدنهایش
اگر به «قم» برسد کار مُلک «ری» زار اس
اگر به ری برسد، ری اگر به وی برسد
هزار خمرهی چله نشین به می برسد...
از :
مهدی فرجی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 571بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 21:16

رفتم به او بگویم : من عاشقت شدم
از نگاهش لرزیدم
گفتم عجب هوایی ..!
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 436بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:48

رفتـم کـه از دیـوانه بـازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
وا کرد درهای قفس را ... گفت : مختاری... !
ترجیـح دادم دست روی دست بگـذارم
بیـزارم از وقتی که آزادم کند ... ای وای... !
- روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم -
این پا و آن پا کرد ؛ گفتـم دوستم دارد
امــا نگـو سر در نمـی آورده از کـارم... !
از یال و کـوپالم خجالت می کشم امـــا
بازیـچه ی آهو شدن را دوست مـی دارم
با خـود نشستم مو به مـو یاد آوری کردم
از خـواب های روز در شب هـای بیـدارم
من چای می خوردم ؛ به نوبت شعر می خواندند
تا صبح ، عکس سایه و سعدی به دیوارم !
از :
مهدی فرجی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 461بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:33

تا نگاهم میکنی
دلم سریع "حمد و سوره" میخواند...
بیچاره می فهمد،
فاتحه اش خوانده است !!
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 526بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 20:22

تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی..
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور
از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی..
پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار
فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار!
هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی..
هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست ، چه باشی.. چه نباشی..
از :
علیرضا بدیع
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 889بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 18:42

تا دیروز هرچه می نوشتم عاشقانه بود
از امروز هرچه بنویسم صادقانه است
" عاشقانه دوستت دارم "
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 362بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:45
نبودنت را دارم با ساعت شنی اندازه میگیرم،
تا به الان یک صحرا گذشته است!!!
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 1800بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:27

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی
به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را
به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
گر چه پاییز نشد همدم و همسایه من
به که گویم که تو باران زمستان منی
همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند
به که گویم که تو عمریست که مهمان منی
گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی من
به که گویم که تو عمری مه تابان منی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 415بار
- انتشار : یک شنبه 17 خرداد 1394 - 1:7

فقط غروب جمعه نیست که دلگیـღـر است ،
کافیست دلـღـت گیر باشد....
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 489بار
- انتشار : یک شنبه 16 خرداد 1394 - 23:58

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید از من و تبخیر شد و حرف نزد
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد
غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد
وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی…
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد
از :
محمد شیخی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 844بار
- انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:40

خدایا!!
این بند دل آدم کجاست؟
که گاهی با
یک اسم
یا حضور یک نفر
و یا با یک لبخند "پاره" میشود...
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 882بار
- انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:38
![]()
دو چشمت از عسل لبریز و لب هایت شکر دارد
بیا، هرچند می گویند: شیرینی ضرر دارد
زدم دل را به حافظ، دیدم او امشب برای من -
"لبش می بوسم و در می کشم می" در نظر دارد
پریشان است و افسون و هوس در چشم او جمع است
پری رو از پریده رنگ، آخر کی خبر دارد؟
اگرچه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کمر چون مو ندارد او، ولی مو تا کمر دارد
لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت و نرم را آمیخته با خیر و شر دارد
به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد
از :
بهمن صباغ زاده
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 365بار
- انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:14

صبر کردن گاهی معجزه میکند.......
تنهایی تان را پیش فروش نکنید....
فصلش که بشود ...
به قیمت گزافى میخرند .....
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 443بار
- انتشار : شنبه 16 خرداد 1394 - 23:9

قد کشیدی تا جوانی پابه پایم حیف شد
دست دوران کرد،ازدستت جدایم حیف شد
خوب یادم هست گاهی با مداد قرمزت
رنگ می کردی لبانت را برایم حیف شد
ما دو تا از کوچه های کودکیهای همیم
گرچه حالا تو کجاومن کجایم حیف شد
دستِ من بودولب وابرو وچشم و موی تو
لحظه هایی که سرت راروی پایم...حیف شد
حاج خانمی! شدی ده سال بعدومن هنوز
مثل سابق بین مردم مشتبایم حیف شد
رفتی و دیگرنخواندم کوچه هم محروم شد
سالها از گرمی سوز صدایم حیف شد
این جوانی جزتو خیلی چیزها را هم گرفت
ازدوچرخه تا تفنگ و تیله هایم حیف شد
قدر انگشتان دستم دوستت میداشتم
دیر فهمیدم که کم بود ادعایم حیف شد
از:
مجتبی سپید
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 511بار
- انتشار : سه شنبه 12 خرداد 1394 - 20:47
![]()
از کنارم رد شدی بیاعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی
در تمام خالهبازیهای عهد کودکی
همسرت بودم همیشه بیوفا نشناختی؟
لیلهباز کوچهی مجنون صفتها فکر کن
جنب مسجد، خانهی آجرنما، نشناختی؟
دختر همسایه! یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تکتاز گرگم برهوا، نشناختی؟
اسم من آقاست اما سالها پیش این نبود
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟
کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه! آری تازه فهمیدم چرا نشناختی
از :
مجتبی سپید
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 544بار
- انتشار : سه شنبه 12 خرداد 1394 - 20:16
![]()
میـ ـ ـ ـدونی " BMW " یعنـ ـ ـی چـ ـ ـی؟؟؟؟؟
ماشینـ ـ ـه؟؟؟
نـ ـ ـه خیـ ـ ـرم
B =به خدا M = میمیرم w =واست
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 523بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 19:39

با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت کردم
گرچه گلدان من از خشک شدن میترسد
به ته خالی لیوان تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمسِ بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستن پایان تو عادت کردم
از :
علیاکبر رشیدی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 491بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 18:31
![]()
تو که مجنون نشدی تا بشوم لیلا من
روز و شب غرق سخن با همگان، الا من !
حتما اینگونه نوشتند که : " با هم نشویم"
ورنه کو فاصله ای از لب سرخت تا من ؟
عطر مردانه ی پیراهن تو کشت مرا
لرزه افتاد سراپام و شدم رسوا من!
اعتمادم به تو از هر بشری بیشتر است
وخت اثبات رسیده ست دگر ، حالا من......
کم کن این فاصله را ، هیچ مراعات نکن!
ترس در چشم تو پیداست گلم، اما من......
دستی از جنس نوازش تو به موهاااام بکش
آدمی تشنه ی ناز است، ببین! حتی من!
چه گناهی؟ تو مرا تنگ در آغوش بگیر
تن تو عین بهشت است، جهنم با من!
حد شرعی نشود مانع ما ، راحت باش!
محرمیت همه با خطبه که نیس، الزاما!!
عاقبت رام شدی ، از نفست سییر شدم
مرحبا بر چه کسی؟؟ حضرت شیطان یا من؟؟؟
از:
نفیسه سادات موسوی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 691بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:57



✔ عشـ
ـق یعنی..... 
✔ خودم و خودت ظرفیت تکمیل ✔


- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 430بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:45

نفــــــس
شاید دلیلی باشد برای زندگی ....
اما ...
بی شک ❁ تـღـو ❁ بهانه ی آنی …
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 309بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:33

برای تــــو که مهــم باشــــم ......
مهم نیســت برای دیگــــران مهم باشــــم،
یــا نباشــــم !
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 405بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:22
![]()
عمقِ احساسُ نمیشه نوشت !
مثل درکـــ خوابیدن کنار ساحل و شنیدن صدای دریا .....
مثل قدمــ زدن زیر بارون....بدون چتر .....!
مثل لذت پرواز تو آسمون آبی .... مثل دیدن تو که همه وجودمی....
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 491بار
- انتشار : شنبه 9 خرداد 1394 - 15:1
![]()
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم
در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم
آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم
میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم
از: مهدی فرجی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 517بار
- انتشار : چهار شنبه 6 خرداد 1394 - 22:49

باز هم مجنون شدم لیلا بیا و ناز کن
شیطنت کن عشوه کن افسونگری آغاز کن
موی را افشان بکن تا باد هم مجنون شود
روسری بردار و عالم را پر از اعجاز کن
شاعران را از تو گفتن مُنتهای آرزوست
فخر بر اَبرو کمانِ حافظ شیراز کن
خواب دیدم بسترم تا آمدی زینت گرفت
ابن سیرین را بگو تعبیر سروِناز کن
ناز انگشتان تو بر پرده های تارِ من
معجزه با پنجه ات در پرده ی شهناز کن
فتنه کن آتش بسوزان و نوایی ساز کن
شرّ و شوری آتشین ای دختر اهواز کن
آس دل را برده ای در حکم دل آهسته تر
در قمارت رحم بر این تک ورق سرباز کن
ای تن طنّاز تو گل واژه ی شعر و غزل
جان من آن دکمه های لعنتی را باز کن
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 516بار
- انتشار : چهار شنبه 6 خرداد 1394 - 22:16
![]()
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی
به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را
به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
گر چه پاییز نشد همدم و همسایه ی من
به که گویم که تو باران زمستان منی
همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند
به که گویم که عمریست تو مهمان منی
گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما
به که گویم که تو عمری مه تابان منی
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 397بار
- انتشار : دو شنبه 4 خرداد 1394 - 18:56
تا بحال ، از عسل ِ چشم کسی مست شدی ؟
تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟
من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توام
تـو بـه اندازه ی من پای کسی هـرز شدی ؟
وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می گردم
تـو هم آشفته ی آن بوسه ی بی مرز شدی ؟
من که از دوری تـو تـار ِ دلم می لـرزد
تو هم اندازه ی من این همه دلتنگ شدی ؟
هوس ِ خواستن ت ، مثل ِ هوس شیرین است
تو بگو ، عاشق ِ این قلب ِ پُر از درد شدی ؟!
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 1752بار
- انتشار : دو شنبه 4 خرداد 1394 - 1:10

عاشقم ،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی
منِ دلداده به آهی
بنشستیم.
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشم ِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب،
تو را تنگ در آغوش بگیرم.
فریدون مشیری
- نویسنده : Tahereh.Jalali
- بازدید : 669بار
- انتشار : دو شنبه 3 خرداد 1394 - 23:57